دلمشغولی های من

دلمشغولی های من

از همه چیز و همه جا
دلمشغولی های من

دلمشغولی های من

از همه چیز و همه جا

سفرنامه عمره اسفند 1391

یکشنبه 6/12/91 : 4 صبح به سمت مهرآباد حرکت کردیم ،5 نماز، و 5/8 صبح هواپیما بلند شد و 12 ظهر به وقت 

 

 جده در فرودگاهش نشست ، نماز ظهر را در همان فرودگاه خواندیم تا اتوبوس ها وسائلمان را بارگیری کنند، 

 

 3 عصر در میان راه غذای ساده و نماز و 6 عصر به مدینه رسیدیم و پس از دوش و استراحت ، در حرم نبوی  

 

توفیق اولین نماز عشاء را یافتم.

 

 

 

دوشنبه 7/12/91: 5 بیدارشدیم و  5:45 - 6  اولین نماز صبح به جماعت در مسجد النبی،تا 5/7 در حرم بودیم سپس صبحانه و خواب تا 5/11 که نماز ظهر را جماعت خواندیم بعد ناهار دو نفری تا مسجد مباهله پیاده رفتیم و نماز عصر را در همان مسجد خواندیم، به مکتبه الزمان در روبروی مسجد مباهله سری زدم و با پیرمردی پاکستانی  که هتلش را گم شده بود نیم ساعتی پیاده روی کردم تا هتلش را در بالای مسجد مباهله پیدا کرد.

 

 

سه شنبه 8/12/91: 5:15 بیدار شدم و صبحانه و نماز، و پس از نماز به دنبال حلقه قرائت تجویدی از قرآن بودم نشستم و مثال همه ابتدا سوره حمد خواندم و پس از خواندن 2 آیه دیگر استاد من را به شاگردی سپرد و 10 آیه ای را هم با او تمرین کردم محل سجده نیز داشت که همه سجده کوتاهی کردیم، نماز ظهر در حرم تنها بودم 

 

 ولی اتفاقی به پدرزنم و باجناقش برخوردم و پس از آن بحث کوتاهی از زمینه لزوم یا عدمش در ، گواهی و اجازه ی اجتهاد و تقلید کردیم ،پس از ناهار کوچک در صحن حرم  به سمت غرب مسجد حرکت کردم تا به کتابخانه عبدالعزیز رسیدم و پس از آن به بورس وسائل ساختمانی ، نماز عصر را در مسجدی از منطقه الخندق(حی الفتح) 

 

 خیابان قضاعی بن عمرو به جماعت خواندم و از بورس  لوازم صوتی ،تصویری ، و کالاهای پزشکی گذشتم ودر راه از شیرینی فروشی بردیسی (همان پردیس فارسی) 

 

 www.bardisigroup.com  یک بستنی کوچک با تزئئن پسته به 4 ریال خریدم  

 

 انصافا هم چرب و کامل و خوشمزه بود البته بستنی سنّتی خودمون مزه زعفران را اضافه دارد !  سرجمع بعد  

 

حدود   یکساعت و نیم پیاده روی به اتوبان  و فروشگاه های بزرگ عینک و لوازم التحریر و ... رسیدم که اذان  

 

مغرب شد و از همان جا دوباره به حرم برگشتم متاسفانه به دلیل اینکه کفش پارچه ای نرمی پوشیده بودم پای راستم  

 

  چندین تاول دردناک زد که تا انتهای سفر مزاحمت  مستمرّ کمی داشت.  

 

 

چهارشنبه 9/12/91: روز زیارت مساجد در برنامه کاروان بود، مسجد ذوقبلتین،خندق و قبا را دیدیم . در روبروی مسجد خندق دو نفر از ارشادی های دولت وهابی به آخوند پیر کاروان گیر داد و او هم سخنرانی را به نیمه تمام کرد متاسفانه مسجد فاطمه الزهرا و علی بن ابیطالب را که پله های گلی داشت تخریب کرده بودند ، بسیار تاسف خوردم که در عمره قبلیم این دو مسجد بود و اکنون نبود وای بر ما از فتنه وهابیان تندخوی کم خرد ، روبروی مسجد قبا نسبت به کسبه مسجد النبی بسیار ارزانی بود خرمایی که روبروی مسجد النبی به کیلویی 50 ریال میدادند همان را اینجا به 10 ریال و همینطور انبه 15 را 10 و کلاه 5 را 2 ، خصوصا خرماهای بزرگ گوشتی پیارم فریزری خنک که در گرمای ظهر بسیار میچسبد نیم کیلویی را در اتوبوس خیرات کردم و به همه چسبید امّا در کنار یکی از خرما فروشی ها کتاب فروشی بود که کتب تبلیغی فارسی وهابی ها را داشت از کتاب فروش عناوین جدید دیگری خواستم ولی رفت واز همان چند عنوان موضوع تاریخی کلامی حدود 50 جلد تکراری آورد و گفت "همه مجانی" خنده ام گرفت گفتم یه کیسه مشکی بده تا متحجران شیعه متوجّه نشوند! .امّا در دلم میگفتم خاک بر عقیده توی ظاهرگرای وهّابی متحجّر وآن فلسفه باف شیعه 

 متحجّر که قرآن با فرقه گرایی هر دوی شما فاصله دارد  تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿134﴾ ...  بگذریم.     شب در حرم 

 

 نبوی با دو نفر از اساتید "جامعه الاسلامیه بمدینه المنوره" یکی که خود را محمد بن عبدالله( میانسال و کوتاه و سبزه) دیگری ابوبکر (جوان وسفید رو و بلند قد) معرفی کردند، گفتگو داشتم از من قرار ملاقات در هتل یا جایی دیگر راخواستند که قبول نکردم در نهایت فردا پس از نماز صبح را در حرم موعد ملاقات کردیم که مرا با شیخی ایرانی الاصل و وهابی آشنا کنند. 

 

پنجشنبه 10/12/92: پس از نماز صبح در حرم نشستم تا اینکه شخصی قد بلند با ریشی بلند و سبیل تراشیده به همراه   پسرش بر من وارد شدند و پس از سلام و 

 

 احوال پرسی و آشنایی دادن خود را عبدالقدّوس دهقان معرفی کرد و من شیوه نوشتن عناوین بر روی کاغذ و سوال پرسیدن به جهت برهان خلف را با او آغاز کردم 

 

 پرسیدم شما وهابی حنبلی هستید از اهل سنت معمول ایرانید؟ امّا بر همان حیله نخ نما  که اهل سنت و جماعت همگی متفق القولند بر عقائدشان و وهابیت حرف 

 

 جداگانه ندارد تاکید داشت. در ابتدا مبحث مجرد بودن خدا از ماده  رامطرح کردم من میپرسیدم و او پاسخ میداد و آنچنان پرسش های زنجیره وار کردم تا به جایی رسید که 

 

 او از من سوال کرد"آیا خدا در توآلت هست؟" گفتم من به قصد مناظره با شما اینجا وقت نگذاشته ام من آمده ام تا با پرسش یک طرفه از شما از شما کسب علم و فیض 

 

 کنم و بدانم در ذهن شما چه میگذرد،آزادانه بپرسم و آزادانه پاسخ بگیرم و شما با تمام نمای عقیدتی ، آراء خود را برایم شرح دهید اگر از من میپرسید؟! من نه شیعه ام 

 

 و نه سنّی بلکه قرآنی محورم و نظراتم در وبلاگم نمودار است.  گفت: ملزم نیستم این گونه سوالات فلسفی را پاسخ دهم!!؟؟ و به عنوان یک مسلمان در خارج از 

 

 محدوده  قرآن و سنّت فکر نمیکنیم و در محدوده نصوص دینی اثبات و نفی میکنیم سلف صالح این سوالات و افکار را نداشتند و از زمان مامون عباسی که کتب یونانی و 

 

 فلسفی به فارسی ترجمه شد معتزله و این پرسش ها بوجود آمد و این پرسش ها بدعت است.  گفتم پرسش دیگر اینکه اگر این قسم پرسش ها بدعت است پس چرا 

 

 از من پرسیدید "آیا خدا در توآلت هم هست؟" ... خلاصه تا ساعت 10 صبح پرسش و پاسخ ما ادامه داشت سپس اوآغاز به خواندن نماز مستحب یا قضاء؟ کرد و من برای 

 

 صرف صبحانه به هتل رفتم. 

 

 

جمعه 11/12/92: غسل جمعه و نماز جمعه و باز خطبه های دولتی بی محتوا، کمی کتاب خواندن و پاساژگردی به همراه خانومها که صبر میخواهد البته لذت دیدن 

 

 طلاهای  عربی و بوییدن انواع چوب عود و مشک و عنبر و خرید عود خستگی را از تن به در میکند.به بقیع سری زدم و باز دوباره داد و قال های اجیران وهّابی در محوطه 

 

 که الله قریب ،ادعوالله و لا تدعو مع الله شیئا و... شب با همسرم به حرم رفتیم و تصویر برداشتیم زیرا فردا عازم مکه میشدیم. 

 

شنبه 12/12/91: آخرین زیارت ها با شهر پیامبر و حرمش و بقیع اهل بیت و یارانش را انجام دادیم و 5 عصر آماده و7:20 حرکت و 9:19 به منطقه الحرمین جهت استراحت 

 

 و  شام و حدود 1 نیمه شب ساعت برج روبروی کعبه از میان درّه نمودار شد الله اکبر که دیدار دوست ازلی و ابدی چه با صفاست.  

 

 

 

یکشنبه 13/12/91: از 1 نیمه شب تا قبل از نماز صبح یعنی 5:25 به طواف و سعی و اعمال حج بصورت دسته جمعی گذشت ، چند دوری را هم من با صدای بلند دعای 

 

 سعیش را خواندم و پس از خواندن نماز جماعت صبح با حوله احرام و خانومها با چادرهای سفید با اتوبوس ها به هتل برگشتیم و ساعت 7:30 صبحانه خوردیم و پس از 

 

 دوش و تعویض لباس تا ساعت 1 عصر خوابیدیم، ناهار را در ظرف یکبار مصرف برای خودم و همسرم به اتاق آوردم و برای نماز عصر به مسجد بن باز در محله العزیزیه رفتم.  

 

 

 

دوشنبه 14/12/91: پس از دیدن محل  دانشگاه ام القری در نقشه از اینترنت هتل، از جلوی هتل اتبوس سوار شدم و به سمت طریق الطائف در چهارراه محبس الجن پیاده شدم و از آنجا یک فیات قدیمی سوار شدم با قرار 15 ریال تا جامعه ام القری امّا چون 8 ریال خرد و 50 ریال درشت داشتم و بنده خدا نتوانست 50 ریال را خرد کند همان 8 ریال را با عصبانیت گرفت که شرمنده شدم در راه بسیار تند میرفت گفتم کمربند نمیبندی؟ گفت: مگر کمربند حافظ جان انسان است و استدلالی منطقی فرمودند به کتاب الله که: أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ ...! الله اکبر از عامی و علم وهابی.ساعت 9:20 وارد کلیه الغه العربیه شدم توضیح اینکه مرکز اصلی دانشگاه در همین جا یعنی منطقه عبدیه است و قبل از آن هم شعبه ای دارد اکثریت 95% دانشجویان همه با لباس سفید و سرپوش قرمز حاضر هستند وکلاس ها در طبقه دوم  همراه حضور و غیاب برگزار میشود واز لیسانس تا دکترا دانشجو دارد به چهار قسمت 1- الدراسات العلیاء 2- البلاغه و النقد 3- الادب 4- اللغه و النحو و الصرف  تقسیم شده است. هر دانشکده در همکف چند آمفی تائتر شیک و مجهز جهت کنفرانس و کلاس سمعی بصری  دارد. صالح بن سعید الزهرانی، عمید الکلیه بود و جالب آنکه در دانشکده شریعت و اسلام در تابلوی بزرگ نام اساتید نام یکی استادان که از خانواده سعود بود با عنوان درشت و طلائی امیر بن ... عبدالعزیز متمایز از نام دیگران کرده بودند! کتابخانه  بزرگ عبدالعزیز شعبه دانشگاه نیز جاییست که میتوان وارد شد و به شخصه از کامپیوترها عنوان کتاب را جستجو کرد و خودت از بین قفسه ها برداری و به سالن مطالعه بروی و تنها هنگام بیرون آمدن از کتابخانه باید از زیر دروازه الکترونیکی عبور کنی و آنجاست که تنها یک نفر مراقب گذاشته اند.

   نماز ظهر را در همان محله العزیزیه خوانیدم امّا به علت وجود کولرهای متعدد سرمای شدیدی خوردم به فروشگاه بزرگی رفتیم نزدیک نماز عصر شد من بیرون آدم اما اهل و عیال و خانواده خانومم در فروشگاه ماندند. رفتم برایشان بستنی قیفی و لیوانی خریدم اما آنچنان بیرون گرم بود که از حراست فروشگاه خواستم داخل بیایم و اواجازه داد و از میکروفن فروشگاه صدا زدم:"" آقای ...، خانومها براتون بستنی خریدم داره آب میشه بیاین "" و این خاطره ای شدا بگذریم نماز عصر را مسجد دیگری خواندم که پر از کارگر ساختمانی بود و در ورودی بوی بد کفش ها همراه گرما بسیار آزار دهنده بود امّا بعلت اینکه پاهایشان را میشورند در داخل مسجد هم خنک و هم بوی عود میآمد ای کاش شیعیان هم پس از وضو یا قبل از آن پای خود را بشورند ای کاش.      شب هم به خاطر سرما خوردگی شدیدم نتوانستم 7 دور طوافم را کامل کنم و بی رمق به هتل آمدم آن هم با چه سردردی 

 

سه شنبه 15/2/91: برنامه زیارت دوره بود که من مریضی و بی حالی و سردرد داشتم ساعت 6 قبرستان ابوطالب،منی، عرفات،مشعر،مسجد خیف،غار حراء و ثور نتوانستم بروم همسرم هم پیش من ماند به او گفتم با خانواده ات تنها برو امّا نرفت. 

 

چهارشنبه 16/12/92: نماز صبح را من و همسرم در جلوی خانه کعبه به جماعت خواندیم، و نماز ظهر را د ر ایوان  سنگی طبقه دوم که منظره بسیار زیبایی از خانه دوست و طواف کنندگان و گردیدنشان به دور معبد عشق دارد خواندم و شب نیز به پشت بام رفتم ،خنک و پر از ملخ های بزرگ بود ، شب آخر بود که در مکه و مسجد الحرام بودیم پس تصمیم گرفتیم تا صبح در حرم بمانیم و طواف کنیم و قرآن بخوانیم شب نیر در طبقه دوم حرم خوابیدیم تا نماز صبح . خدایا حجّمان را قبول آن را مایه قوّت قلبمان و خاطره ایمانی لذت بخشمان و محل توبه و ببخش گناهانمان و محل کسب منافع معنوی و مادّیمان قرارده و بار دیگر امید ما را به وصال سرزمین وحیت این جلوه وحدت عملی ساز

نکته هایی از گفتار احد عظیم زاده بزرگ‌ترین صادرکننده فرش کشور، مردی موفق در حوزه اقتصاد و کار

چندی پیش در نمایشگاه فرش سری به غرفه فرش عظیم زاده زدم دور از انتظار آقای عظیم زاده را دیدم که در میان مشتریان  و فرشهای بر روی هم چیده شده که راهروهایی را میساختند  بر روی صندلی نشسته بود  در کنار صندلی او ایستاده بودم و از بالا نگاهش میکردم  در نظر اول هیکل چهارشونه ، رگهایی که از گیج گواهش با حرارت بیرون زده بود ،  دقتش به اطراف و انگشتر پر از برلیانش و در آخر گفتار فارسیش همراه با لهجه غلیظ آذری توجه مرا به شدت به خود جلب کرد امّا ذهنم که از همه اینها گذشت  سادگی و خاکی بودنش با وجود ثروث عظیمش بیش از هر چیز توجه مرا به خود جلب کرد . مطلب زیر نکات استخراجی من از مصاحبه وی در مورد زندگی شخصیش است

نکته هایی از گفتار احد عظیم زاده بزرگ‌ترین صادرکننده فرش کشور، مردی موفق در حوزه  اقتصاد و کار:

1- ریسک: انسان باید ریسک‌پذیر باشد و من هم ریسک کردم. با دست خالی و از هیچ.

2- سفر : بسیار سفر کردم و ایده‌های جدید دادم.

3- خلاقیت: از موزه‌های فرش کشورها بازدید می‌کردم و از طرح‌ها اقتباس یا از آنها عکس می‌گرفتم و با الهام از آنها و تلفیق طرح‌ها، ایده‌های نو بیرون می‌دادم. در این مدت سلیقه مشتریان را شناختم.

4- ادب: اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر که می‌خواهد باشد.

5- پشتکار: خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم.

6- تفکر کاری مداوم: فکر کردم و فکر کردم

7- امید:  شروع به بافتن فرش گرد کردم و چند نمونه که بیرون آمد سر و کله تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور می‌کنید یا نه؟ در اولین معامله 6.5 میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمایه 100 هزار تومانی من که 80 هزار تومانش قرض بود در کارخانه اجاره‌ای اینچنین سودی نصیب من کرده بود، در اولین قدم... کسب و کارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس، انگلیس، بلژیک و دیگر کشورها آغاز کردم.

می‌پرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضا نمی‌کند. هدف من کارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل 600 نفر به طور مستقیم کار می‌کنند. اما می‌دانید بزرگ‌ترین افتخار من چیست؟

 یتیم‌نوازی.

 افتخار می‌کنم 2 سال خیر نمونه کشور شدم. افتخار می‌کنم جزو 100 کارآفرین برتر کشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی کنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز کنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هم‌اکنون 1070 بچه یتیم را زیر پوشش دارم و با خودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه کنم. وصیت کرده‌ام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیم‌ها را از محل ارثم بپردازند.بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامه می‌دهند. سفره که می‌اندازیم برای یتیم‌ها و می‌آیند و غذا می‌خورند، کیف می‌کنم. گریه می‌کنم و حال می‌کنم. در یک مراسمی بچه‌ها دورم جمع شده بودند و هر کس چیزی می‌خواست. در این میان دختربچه‌ای به من نزدیک شد و به جای آن که چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم کرد. من به هر دخترم 50 میلیون تومان جهاز دادم و مقرر کردم به این یکی 100 میلیون تومان جهاز بدهند. این دست خداست که مهر این دختر را به دل من انداخت.یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است که در خدمت یتیمان هستم.

پول را برای چه می‌خواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.ما وسیله هستیم. باید بخشید و بی‌منت و زیاد بخشید. این توصیه من به همکارانم است. من از زیر صفر شروع کردم. توصیه من به جوانان این است که منطقی فکر کنند. این گونه نبوده که شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فکر و بازوی خودشان باشد. درستکار باشند و تلاش و تلاش و تلاش کنند. این فرمول من است... .

http://www.azimzadeh.ir/Index.aspx

موزه جواهرات ملی ایران

   

  در این مجموعه گوهرهایست که در جهان نظیر ندارد. فقط می‌توان گفت: مجموعه جواهرات ملی ایران از لحاظ هنری، تاریخی و منحصر به فرد بودن در شرایطی است که حتی زبده‌ترین کارشناسان و ارزیابان جهان هم نتوانسته‌اند ارزش واقعی یا تقریبی آن را محاسبه کنند
گنجینه بی‌مانند « خزانه جواهرات ملی » مجموعه‌ای از گرانبهاترین جواهرات جهان است که طی قرون و اعصار بدین صورت فراهم آمده است.
هر قطعه از این جواهرات، گویای بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب ملت بزرگ ایران و مبین ذوق و خلاقیت‌های هنری مردم این مرز و بوم است که خاطرات تلخ و شیرین شکست‌ها، پیروزی‌ها، غرور و خودنمایی‌ها و فرمانفرمایی همراه با زور و نخوت زمامداران گذشته را تداعی می‌کند.
... ساعات بازدید:
بازدید از خزانه جواهرات ملی روزهای شنبه تا سه‌شنبه از ساعت 14:00 الی 16:30 امکان‌پذیر است.
خزانه جواهرات ملی در غیر از ساعات فوق و نیز روزهای چهارشنبه، پنج‌شنبه و جمعه و تعطیلات رسمی، تعطیل می‌باشد.

نشانی
تهران: خیابان فردوسی، پایینتر از چهاراه استانبول شماره 213.
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
خزانه جواهرات ملی

تلفن: 64463785، 64463869، 64463870
پذیرش:
دانشجویان و پژوهشگران: 3000 ریال
بازدیدکنندگان داخلی: 6000 ریال
بازدیدکنندگان خارجی: 30000 ریال

افراد زیر 12 سال اجازه ورود ندارند.

چشم نوازترین جایی که در تهران دیدم همینجا بود ای کاش از هر توریست خارجی حداقل 50 دلار ورودی میگرفتند تا هم قدر اینجا را بدانند و هم داغ دل ما ایرانی ها که برای دیدن مکانهای تاریخی و موزه هاشون باید بیش از این مبالغ صرف کنیم خنک میشد. هر جا هم توریست عرب یا اروپایی در تهران و غیره دیدم توصیه کردم که حتما از اینجا بازدید کنه اما وقتی وسایلتون رو تحویل دادید به یک گاو صندوق بزرگ وارد میشید که تاریکه و شما حق نزدیک شدن زیاد رو ندارید و اونجاست که تنها جواهرات ملی ما نور و زیبایی خیره کنندشون رو به چشمانتون هدیه میکنند. به راحتی از شنبه تا سه شنبه قبل از ساعت 2 عصر تنها با یک اتوبوس بی آر تی در خیابون جمهوری میتونید خودتون رو به چهارراه استانبول برسونید و پس از کمی پیاده روی بسمت پایین چهارراه در کنار بانک ملی ایران وارد این خزانه ی باشکوه بشید.حق عکاسی ندارید اما میتونید عکس های مجموعه رو از همون جا بخرید.

نکاتی از سفر به هند

1- ساعت ۶ صبح حرکت کردیم و ۹:۳۰ به وقت تهران به فرودگاه دهلی رسیدیم ولی ما به جای برنامه ؛ دهلی آگرا جیپو؛ ابتدا از فرودگاه دهلی با اتوبوس به جیپور رفتیم و این باعث شد 3 روز آخر بیاییم دهلی و روز آخر سفرمون خالی باشه که با مترو رفتیم به ایستگاه راجی چوک وو از پالیکا بازار و بازارهای محلی خرید کردیم و غذای یه رستوان شیک هندی رو هم امتحان کردیم  به نام     تند بود اما با آب انبه داغش چسبید   super veg  135r   

 

2-  دو تا وسیله نیاورده بودیم که خیلی نیاز شد اولی جانماز بود و دومی دمپایی . برای نمونه از روز اول در راه دهلی به جیپور اولین جایی که رسیدیم برای ناهار و استراحت مک دو نالد بود که در پشت حیاطش یه کارتون پیدا کردم بازش کردم و با قطب نمای موبایل و زاویه قبله دهلی  تونستم قبله دقیق رو پیدا کنم و نماز بخونم (قبله دهلی ۲۶۵۰  آگرا ۲۷۲۰  جیپور۰ ۲۶۷ از شمال قطبی انحراف دارد ،ساعات شرعی و دما و وضع آب و هوا و بارندگی و درصد مه رو هم در این 7 روز یادداشت کرده بودم که کاملا استفاده شد) جالب اینکه از 23 نفر کل تور تنها 4 نفر نماز خوندند صد رحمت به امت عیسی و موسی علیهما سلام به نظر هندوها و بودائی ها هم در اینجا از ما ایرانی ها به مذهب خودشون تقیّد بیشتری دارند

 

3- من روپیه رو در بازار چهارراه استانبول به سه نرخ 65 و 67 و 70  تومن اون هم در یک روز خریدم و به مقدار زیاد و این کارم اشتباه بود چون اگر دلار میخریدم و در دهلی تبدیل به روپیه میکردم به صرفه تر بود کمی روپیه اون هم پول خورد از ایران میاوردم کافی بود . 

 

۴- روز جمعه در راه جیپور جماعتی از مسلمانان را در دهلی دیدیم که در فضای زیر پل بر روی خاک در حال اقامه مراسم نماز جمعه بودند. 

 

۵- حیوانات در هند موضوع جالبی برای عکاسی و تماشا هستند از گاوهایی که وسط بلوار خیابان دوطرفه نشسته اند و یا در بازار در کنار هندی ها راه میروند و یا گاومیش های با هیبتی که میچرند یا در کنار خیابان نشخوار میکنند در راه جیپور به آگرا پهنشان را صاف و در آفتاب خشک کرده اند و در کنار جاده به نظم در کنار هم برای فروش چیده اند تا سنجاب های کوچک دورگه سفید خاکستری خوشکل که شباهت زیادی به هسته سنجد بزرگ متحرکی دارند و به جای کلاغ در هوا طوطی و ۵ نوع پرنده دیگر را از بام هتل شمردم که دو نوع آنها شکاری بودند و یکی سفید و مرغ مینا هم که در همه جا پر بود در خیابان ها به جای گربه سگ ها پرسه میزنند و بر روی برخی درختان میمون ها از سویی به سوی دیگر در حال پریدنند.  

 

۶- فقر و تحجر مذهبی و بت پرستی در همه جا آثار خودش رو به نمایش گذاشته از اون روحانی که در معبد دره میمون ها در ارتفاع بالایی خودش رو محدود کرده و از اونجا محل غسل خانوم ها رو دید میزنه تا مردی که خودش رو بر رویزمین میاندازه و روبروی کریشنا بر روی سنگ شیرجه میزنه و دراز میشه تا بودایی های عزلت نشین که مثل فقرای کنار خیابون همه لوازم زندگیشون در یک صندوق آهنی در کنارشونه و اونو قفل کردند! از خانه ها ی اشرافی تا حلبی آباد هایی که از گونی و آهن و ورق گالوانیزه در کنار هم ساخته شده اند.اینجا هیچ کس به کسی کمک نمیکنه و گرسنه به راحتی از گرسنگی میمیره

 

۷- در ابتدای ورود به هند رد شدن از خیابان کمی سخته چون فرمان ماشین در سمت راست قرار دارد و ماشین ها به جای سبقت از سمت چپ هم از سمت راست همدیگر سبقت میگیرند و خط سرعت خیابان در حاشیه راه است !!! 

در دهلی حتما از مترو استفاده کنید چون هم سریع است و هم ارزان 15-20 روپیه، ولی به علت جمعیت بسیار زیاد هند و ازدهام مردم مامور هایی روبروی سکوهای سوار شدن میایسند و مردم را به صف میکنند و شاید 3 قطار از جلوی شما رد شود تا نوبت به شما برسد، بلیط مترو ژتونی است، از قلی پرنده هنی ها "توک توک" یا "ریشکا" هم استفاده کنید که اگر با همسفری ها آن را سفر شوید هزینه سرشکن میشود بصورت قانوی یک نفر جلو و سه نفر عقب سوار میکنند اما به غیر از دهلی گاهی تا 2 نفر جلو و چهار نفر عقب هم سوار میشوند
 

8- از تهران 6 عدد کنسرو تن و 6 عدد بطری 1.5 لیتری آب معدنی بردم که تمامش استفاده شد به غیر از غذاهای مک دو نالد و کی اف سی که غذاهای 100 % گیاهی هم دارند از رستوران های هندی هم میتونید استفاده کنید که شاید 20 نوع مختلف از غذاهای 100% گیاهی دارند غذاهایی با برنج و بدون برنج  ولی حتما باید گوشزد کنید که غذایی رو میخواهم که در طبخش از فلفل کمتری استفاده شده باشه و روش هم فلفل نریزید، منوی غذای ایرانی رو هم در یه رستوران ایرانی امتحان کردیم که اصلا جالب نبود و کلی ایراد داشت و قیمتش هم یک کم گرون بود نفری 400 روپیه! ولی از بستنی های هندی و سنتی هرگز غافل نشید که با شیر کامل درست میشوند و بسیار گیرا و خوشمزه هستند ، از میوه های استوایی حتما امتحان کنید و از دست فروش ها با چونه خرید کنید، جذاب ترین اونها : آب نارگیل نرسیده، شریفا، آناناس، انبه و ... که اسامیشون از خاطرم رفته و مزه های غریبی دارند و روز آخر سفر از یه فروشگاه زنجیره ای از هر نوعی چند عدد برای سوغاتی خریدم و یه مقدار ترشی و فلفل و روغن مار و چای و حنا

 

9-  جمعا 2.800 هزار تومان به تور دادیم، 2.700 هزار تومان هم کلا خرج کردیم موبایل و عوارض خروج از کشور و آژانس هم حدود 300 هزار تومان ! امّا برای خرید سوغاتی های هند و بازدید از اماکن تاریخی و عبادی حتما باید هزینه ای رو در نظر بگیرید برای نمونه: ( قیمت ها به روپیه)  معبد آکشاردام نفری 2000  ، تاءتر شاه جهان و رقص بالیود در دهلی   1500  ، ورودی قلعه میمون ها  50 ، ورودی قله عامر 200  ، فیل سواری و وجیپ برای رفتن تا قلعه 500 ، تاج محل 1000 ،عکس در تاج محل 50 ، مار باز ها  که در همه جا هستند و برای برخی نمایش ها پول میخواهند،  قطب منار 250، جاکفشی آرامگاه گاندی 10،  معبد بهایی ها "نیلوفر آبی" که ما نرفتیم و موزه ها و...  

 

10- امّا از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است یعنی سوغاتی! انواع تی شرت و کفش و لباس های سه تکه زنانه هندی و کلا پوشاک و پارچه های نفیس و زیبا رو میتونید سوغات بیاورید امّا یادتون باشه بهترین جا برای خرید آگرا و جیپوره که قیمت هاش از دهلی پایینتره و حتما چانه بزنید چون در این دو شهر قیمت ها همه کاذبند و تا 4 برابر هم امکان تخفیف دارند بیابید قیمت اصلی رو !!! اما در دهلی قیمت ها گرانتر اما بسیار واقعی تر هستند و گاهی هم فروشنده میگوید یک کلام "فیکس پرایس" از جیپور انواع استامپ ها پارچه و صنایع دستی و از آگرا هم شیرینی های خاص هند و انواع فیل چوبی و سنگی ،صنایع سنگی و چرم شتر رو با گرفتن قیمت و چانه به قیمت های مناسب بخرید